جزیره ای در خشکی

تراوشات خاکستری

جزیره ای در خشکی

تراوشات خاکستری

بازگشت به اصل

با توجه به حضور در خارک به محیط قبلی بازگشتیم!

http://jazireha.blogfa.com

http://jazireha.blogfa.com

http://jazireha.blogfa.com


حاشیه

در این چند هفته که ما نبودیم چند تا اتفاق مهم افتاد که زیاد مهم نیست، چون تا آخر دنیا از این اتفاقات مهم خواهد افتاد که زیاد مهم نخواهد بود.

وقتی یه اتفاقی خیلی زیاد میفته دیگه اهمیتش رو از دست میده، مثلا شما دیگه تعجب نمی کنی اگه یه بمب خفن توی بغداد بترکه و 500 نفر بمیرن، اصلا بگو 5000 نفر! مثال تلخی بود، ولی این قضیه در مورد فوتبال و جام جهانی صادقه، دیگه وقتی سالی حدود 200، 300 تا مسابقه فوتبال داخلی و خارجی از تلویزیون پخش میشه و این دور باطل ادامه پیدا می کنه، جذابیتی دیگه وجود نداره، مخصوصا اینکه در این جام جهانی تیم ایرانی هم وجود نداره که اگه هم بود فقط دور مقدماتی شاید یکمی مردم و جذب می کرد، تنها چیزی که میتونه جذاب باشه حواشیه که خلق الله هم خوراکشون حاشیه است. یه ماشین اگه گوشه خیابون خط روش بیفته یه ترافیک دو کیلومتری جهت مشاهده و اظهار نظر رانندگان سایر ماشین ها ایجاد میشه و این یعنی توجه یه حاشیه ها.

یه مشت روزنامه فخیمه و وزین ورزشی، یه خروار حرف مفت فوتبالیست های خرپول وطنی رو تیتر می کنن و به خورد مردم حاشیه نشین (ببخشین حاشیه طلب) این دیار میدن! البته توی تمام دنیا از این داستان ها هست اما به طور یه خورده سیستماتیک تر!!

میگیم گور بابای فوتبال، اما امان از این حاشیه های جذاب!

یه چیز دیگه ای که دیگه برای من جذابیت نداره سورپرایز شدن در دوره مدیریت پروژه است، امتحان روز پنج شنبه عصر در روز دوشنبه به دلایلی به روز چهارشنبه صبح موکول(!) میشه و تمام برنامه ریزی اینجانب در خصوص شب امتحان رو به هم میزنه که البته باز هم مهم نیست. چرا که ما با احتساب امسال این هیجدهمین سالیه که امتحان میدیم و ...

معجون

مطالبی که جدیداً در این وبلاگ درج می شود در ارتباط با دلایل عدم حضور است و در اینجا هم این دلایل به شرح ذیل ارایه می گردد:

- استادی به نام صباح الکاس، صباح الخیر در ایران حضور می یابد و در طی سه هفته، 12 جلسه کلاس 4 ساعته با وقت اضافه، سه تکلیف فردی، دو تکلیف گروهی خفن، یک ارایه گروهی خفن و یک امتحان برگزار می کند! به نظر شما چیزی از آدم باقی می مونه؟!

- برنامه معروف کالا در کارخانه ایران بوستر: جلسه ای در کارخانه برگزار می شود که باید همه چی در این دو هفته حل بشه! و دلیل این مشکلات کسی نیست جز حاج ممد برزگر و سه روز تمام در کارخانه حضور به هم رساندیم، مکان: یافت آباد (فاصله تا منزل: 35 کیلومتر!!) به نظر شما چیزی از آدم باقی می مونه؟

- امتحان و تکلیف استاد قبلی! به نظر شما .....؟

- مسابقات جام جهانی که تاکنون موفق به دیدن یک ربع از بازی آلمان - اسپانیا و یک نیمه از بازی برزیل - کره شمالی شدیم! و در باقی بازیها شرف حضور نداشتیم. به نظر شما این جام ارزش دیدن داره؟!!

الان هم بی خیال امتحان شدم و گیج و ویج به اطراف نگاه می کنم که چه اتفاقی می افته!

قانون نسبیت حاج ممد برزگر

بعد از کلی محاسبه در باب زمان و ابعاد دیگر چون طول و عرض و ارتفاع مسیری را جهت نیل به مقصد یافتم و به سان ارشمیدس و البته با رعایت شئونات اسلامی فریاد برآوردم "یافتم، یافتم!!" 

قضیه، حمار است، مسیر مستقیم نزدیک تر از مسیری است که شامل دو ضلع می شود و بر اساس همین اصول از مسیر حمار به سمت مقصد حرکت نمودم.

اما...

نتیجه بر آن استوار آمد که دو برابر مدت قبل زمان رسیدن به مقصد طولانی گردید! 

از آنجایی که حرفایی که انیشتین زده، خوب حتما درست بوده بنده تفکر کردم و قانون نسبیت حاج ممد برزگر رو کشف کردم:


علاوه بر ابعاد طول، عرض، ارتفاع و زمان، بعد دیگری نیز وجود دارد که هیچ یک از دانشمندان قبلی با وجود درایت خود به آن نپرداخته بودند و آن ترافیک است.

سخنرانی

حاج ممد برزگر یه جمله ای داره اندر باب سخنرانی، ایشون می فرمایند هر کس دفتری دارد جهت صحبت کردن و سخنرانی، و تمامی مطالبی که ارایه می کند از آن دفتر است، اما تفوتی که در میان آدمیان وجود دارد آن است که دفتر یکی 100 برگ و یکی دیگر 20 و کسی همچون نگارنده به یک صفحه هم نمی رسد!

اما این موضوع در خصوص حرف هایی است که یک فرد برای گفتن دارد و چرت و پرت هایی که ما می نویسیم و می گوییم حد و مرزی نمی شناسد.

بنابراین ای فیدل کاسترو آسوده بخواب که ما بیداریم!

درفک

تنها چیزی که هم اکنون من به خاطرش لحظه شماری می کنم برنامه کوهنوردی آخر هفته است. این هفته بنا داریم با گروهی که از دوسال قبل تشکیل دادیم به درفک واقع در استان گیلان رفته و قله صعب العبور(!) درفک و فتح کنیم. حالا چرا لحظه شماری:

1- کوه نوردی بهترین ورزش تاریخ سینماست! تا تجربه نکنید نمی تونید این قضیه رو درک کنید!

2- کوه نوردان منعطف ترین و باحال ترین آدمای کره زمین هستن.

3- بعدش تا چند روز تمدید می شید و احساس آن لاین بودن بهتون دست میده!

4- آلبوم عکساتون قشنگ میشه به خاطر بک گروند ها نه خود شما!

5- و یه چندتا مورد دیگه که اگه تجربه کنید بهش میرسید!


از کوه درفک یه سری عکس رو میتونید اینجا و اینجا و البته اینجا ببینید. 

برنده

تاکسی ها بعضی مواقع در دسترس نیستند، زمانی است که تنها نیاز به تاکسی داری!

در مترو بالایی خراب است، زمانی که حال نداری تا در پایینی پیاده روی کنی!

قطار حرکت نمی کند دقیقا زمانی که فکر میکنی دیر شده.

تاکسی و مترو و قطار به مشکل می خورند تا در کوچکترین امتحان زندگی، صبر را به تو آموزش دهند و تو پس از تجربه هزاران امتحان سخت تر همچنان بازنده ای!

اگه دیدی بی حوصلگی، اعصاب ناراحت، موهای سفید، چین و چروک صورت، آلزایمر و بقیه علایم پیری چند سال زودتر به سراغت آمد، مهم نیست، سعی کن همیشه برنده باشی. البته برای برنده بودن لازم است برخی اوقات نشان دهی که بازنده ای!

لپ تاپ خوب

آی ام لوکینگ فور ا لپتاپ ویت دیس کانفیگوریشن!

1- وزن، مهمترین ویژگی همینه چون احساس میکنم دچار آرتروز گردن و سوء هاضمه شدم!(سوء هاضمه به یه چیز دیگه ربط داره ولی چون پیش اومد گفتم!)

2- قد ، قد کوتاه مثلا 10 اینچ به کار ما نمی یاد چون در این صورت علاوه بر عوارض قبلی آب مروارید هم به امراض ما اضافه خواهد شد! قد بلند هم با وزن زیاد ارتباط مستقیم داره، پس 13 یا 14 اینچ ما را ستیسفای می کنه.

3- مغز منظورم سیستم عامله، با اینکه من پس از داس به هیچ کدام از عوامل سیستمی علاقمند نشدم، ولی میگن ویندوز سون تونسته از نظر قدرت تا حدودی به سیستم عامل داس نزدیک بشه!  

4- قدرت خالی کردن حساب بانکی- هر چی لپ تاپ در این زمینه قدرت کمتری داشته باشه خوب بهتره.

سو آی وود لایک تو .....

آی ام ساری... چه کار کنم فارسی رو زبونم نمی چرخه، بسوزه پدر غربزدگی!

باز هم قضاوت

پس از غور بسیار در باب مسایل حقوقی پروژه ها همه بر این موضوع انگشت تایید گذاردند که سخت ترین کار دنیا «قضاوت کردن» است، ولی بنده به ضرس قاطع همچنان معتقدم سخت ترین کار دو عالم «قضاوت نکردن» است!  

«یک نکته از این معنی ....»

اندر باب ردیف اول!

امروز برای اولین بار در تاریخ سینما، بر ردیف اول کلاس تکیه زدم که البته به صورت کاملا اتفاقی این اتفاق، اتفاق افتاد!! جدا از انکه هر چی به تخته نزدیک تر باشی چشمات ضعیف تر میشه (از اونجایی فهمیدم که ردیف اول اکثرا عینکی بودن!) اما چند تا ویژگی مثبت و منفی داره که به این شرح است:

1. خوابت نمی بره.

2. خمیازه بقیه دانشجوها رو نمی نینی!

3. یه کمی به درس علاقمند میشی (آثار روانی نشست و برخواست با بچه درس خونا!)

4. صدای مبارک استاد (ع) رو میتونی بشنوی. (منظورم از استاد، شجریان نیست!)

5. ممکنه عینکی بشی!! - جنبه مثبت


واما آثار منفی:

1. تابلو شدن!

2. گچ تخته رو خوردن! البته ما تخته نداریم و تابلو استفاده میکنیم ولی میخواستم یه کمی تعداد موارد زیاد بشه!

3. انجام برخی فعالیت های تدارکاتی جهت استاد!

4. عوض شدن مسیر انگشت اتهام خرخونی!!

5. اگه یه سوتی بدی همه غیر از اونایی که خوابن می فهمن!

6. ممکنه عینکی بشی!!!! - جنبه منفی


امیدوارم آثار مثبت قضیه بر آثار منفی فائق آید!

کار تیمی

1- عنوان درسی که تموم شد کار تیمی بود، این درس شامل سر وقت اومدن سر کلاس، انجام بازی های محلی و تکنولوژیک، کوهنوردی و این مایه ها بود! ولی صبر کنید .... جهان سومی فکر نکنید!

همین فعالیت های کلی درس های مدیریت پروژه رو پوشش میداد که به صورت تئوری صد سال هم نمی شد با این کیفیت یاد گرفت. علامت تعجب نذاشتم که یه دفعه فکر نکنید واسه خنده است!

2- دفتر بغلی و یا (مودبانه) کناری ما روابط عمومی است که روابط عمومی اش خیلی قویه! اینقدر حرف می زنن و بحث می کنن که جدیداً ما شب ها کابوس اخبار نفت و تکذیبیه و تاییدیه و آگهی مناقصه می بینیم!

3- مورد بعدی اینکه دیشب به بهانه درس خوندن دو ساعت تموم وقتمو تقدیم کردم به تیم بارسلونا ولی خاک بر سر باخت به این آقای خاص! خوب اگه می برد که نمی شد گفت آقای خاص! هرچند فوتبالی که توی اون پرسپولیس ببازه و سپاهان و قلعه نوعی و شرکا ببرن یه قل دو قله، نه فوتبال!

من برم دو کلمه بخوابم، خستمه! 

4- اگه تا یه مدتی مثل این دفعه ما رو ندیدید کلاس داریم از شنبه که تا سه هفته علی الحساب درگیریم! ولی خدا رو چی دیدی شاید یه ساعت دیگه هم آپدیت کردم، کسی که نمی خونه، مالیات هم نداره!

خطرات مدیریت پروژه

با خبر شدیم که در یک ساعت که ما در شرکت تشریف نداشتیم یکی از پیمانکاران اراذل بخت برگشته که به افتخار ورشکستگی نایل آمده بودند به دفتر مدیران هجوم آورده و با انواع سلاح های گرم و سرد و ولرم قصد جان یا تهدید نموده اند که یا پول ما رو برمی گردونید یا ورشکست می شیم و سر آخر با دخالت پلیس و البته یکی از نیروهای فداکار و پرزور که به شکستن درب مبادرت نمود قضیه فیصله پیدا نمود!

اما نتایج این اتفاق عجیب:

نتیجه اخلاقی: صلاحیت اجرایی و اخلاقی پیمانکاران در شرکت ما طبق اصول و موازین خاصی(!) به طور کامل انجام میگیرد.

نتیجه فنی: پیمانکاران بایستی از نظر فنی مجهز به تمامی لوازم از قبیل اسلحه، زنجیر چرخ و قفل فرمون باشند.

نتیجه مدیریتی: اگه پیمانکاری در جلسه خواست برای قضای حاجت بیرون برود قبل از آن کلید را از در اتاق در آورید، چون ممکن است در را قفل کند و همانجا کارش رو انجام بدهد!!

نتیجه اساسی: پیمانکاران به دو دسته تقسیم می شوند دسته برتر و دسته اول!!

باز هم 2012

آقا ما اومدیم بشینیم عین بچه آدم درس خوندن رو کلید بزنیم یه دفعه این بحث نابودی کل دنیا در 2012 پیش اومد، گفتم برم یه بررسی کنم ارزششو داره درس بخونم یا نه! این فیلم نوسترآداموس رو گذاشتم پخش بشه ببینم حرف حسابش چیه. عجب دنیایی دارن این منجما و رمالا، عجب دنیایی داشتن این قدیمیا! همه چی رو کد گذاری کردن که آیندگان معما ها رو حل کنن، حالا با این کدهایی که نوسترخان داده دانشمندان ما نتیجه گرفتن که واسه کی رانندگی می کنین همه خوابن! 

البته خیلی واضح نبود که آخرش چی میشه و البته زیرنویس فارسی فیلم هم یه جورایی خودش لازم بود رمز گشایی بشه! خلاصه اینکه اگه خواستید یه بیزینس جدید شروع کنید، اگه خواستید درس بخونید، اگه خواستید پولدار شید و بالاخره اگه خواستید زن بگیرید، دست نگهدارید اول بشینین فیلم این بابایی رو ببینین و بعد با توجه به شرایط آینده جهان تصمیم بگیرید!!

2012

اینجور که رفیقامون میگن تا 2012 یعنی کمتر از دو سال دیگه هممون دار فانی رو وداع خواهیم گفت و با روش زلزله ریق رحمت رو سر می کشیم! حالا نمی دونم چرا دقیقه نود بهمون خبر دادن و مثلا 10 سال پیش از این خبرا نبود.

ولی من فکر کنم این پیشگویی مثل پیش بینی های افشین قطبی خودمونه که مثلا قول میده ما قهرمان جهان بشیم، اما از گروه مقدماتی هم بالا نمی ریم!! میگن یه قبیله ای بوده به اسم مایا که اینو پیش بینی کرده و البته نوستر آداموس هم به صورت رمزی گفته در 21 دسامبر 2012 دهن هممون سرویس میشه. یه چند تا فیلم هم در همین مورد ساختن، البته اگه قضیه هارپ ردروغ نباشه شاید دارن یه پیش زمینه ای درست میکنن که یه زلزله جهانی راه بندازن ولی مگه دیوونه شدن! چون پای خودشون هم گیره!

حالا که همه دارن نابود میشن میتونیم با یه موشک شهاب اسراییل رو یه کم زودتر نابود کنیم، لااقل دلمون خنک شه!

جهت اطلاع، هنوز لای اون جزوه های فراوان رو وا نکردم، میترسم از اینکه ترس منو فرا بگیره!!

موضوع پایان نامه

اولاً طبق آخرین واژه نامه فرهنگستان ادب فارسی اصطلاح "هیچی نیستی مسعود خان" تبدیل می شود به : "خاک تو سرت مسعود خان" منظور از مسعود خان همون حاج ممد برزگر خودمونه!

این چند روزه درگیر یه قضیه ای هستیم به نام انتخاب موضوع پایان نامه کارشناسی ارشد، طبق تجربه ای که از دوستان فوق خونده دارم موضوع باید یه چیزی انتخاب بشه در حد گیلاس یا فوقش هلو! که بشه با یه خورده اینور اونور کردن جمعش کرد. حالا اگه شما نظری در مورد این قضیه دارید بندازید تو صندوق!

موضوع بعدی فوتباله! اول اینکه امیرخان اگه مرده، تو باشگاه های آسیا باید نتیجه بگیره، اگه گرفت ما هم دیگه علیهش بیانیه صادر نمی کنیم. دوم اینکه رفیقمون علی دایی هم که کارش درسته و ایشالا اصفهانیا رو به زودی می گیره توی جدول! سوم اینکه امسال من طرفدار استقلالم به خاطر صمد آقا که میشه آقاش رو گذاشت اولش! چهارم اینکه گور بابابزرگ فوتبال که این همه پول دولت و مردم توی کیسه کرده و تهش هم هیچی....

مورد بعدی اینکه استادی که قرار بود همین موقعا درسش رو تموم کنه به علت تقارن با شب عید نیومد و به جای بیل قرار شده یه تیشه یا کلنگ بعد از عید بیاد، چار کلمه حرف حساب یادمون بده آدم شیم که عمراً!!!

و آخریش اینکه آخر هفته در خارک به سر خواهیم برد و تا اطلاع ثانوی جزیره ای در جزیره خواهیم بود!!

والسلام من اتبع الهدی